خلاصه داستان: کانگ بیت نا یک قاضی کاربلد با ظاهری زیباست اما او در اصل یک شیطان است. ماموریت او کشتن افراد شروری است که انسان ها را به سمت مرگ سوق می دهند…
خلاصه داستان: داستان عاشقانه یک زن کرهای به نام هونگ و یک مرد ژاپنی به نام جونگو را دنبال میکند. که در ژاپن با هم آشنا می شوند و عاشق هم می شوند و پنج سال بعد پس از جدایی دوباره در کره همديگر را ملاقات می کنند ...
خلاصه داستان: جی یون، هنرمند محبوب وب کمیک ترسناک، زمانی که ناشرش به نوعی مرده است، زندگی را تقلید می کند و دقیقاً تصاویر را در آخرین کمیک خود منعکس می کند.
خلاصه داستان: جونگ وو یک خلبان ستاره است، اما به نوعی شغل خود را از دست می دهد. برای به دست آوردن شغل جدید به عنوان خلبان، او خود را به عنوان یک زن در می آورد و از نام خواهرش استفاده می کند. او در نهایت به عنوان خلبان، اما به عنوان یک زن استخدام می شود…
خلاصه داستان: این حماسه گسترده بر اساس پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز، امیدها و رویاهای یک خانواده مهاجر کرهای را در چهار نسل به تصویر میکشد که در تلاشی تسلیمناپذیر برای بقا و رشد، وطن خود را ترک میکنند.
خلاصه داستان: سئو دونگ جائه دادستان منطقه چئونگجو است که به دلیل فساد در گذشته آینده تیره ای دارد. در حالی که او پرونده قتل یک دختر دبیرستانی را به عهده می گیرد، شروع به گذر از پل خطرناکی بین غریزه خود به عنوان دادستان و به عنوان یک فرصت طلب می کند
خلاصه داستان: دونگ بانگ مردی باهوش، جذاب و ورزشکار است و به عنوان استاد در یکی از دانشگاه های معتبر خارج از کشور کار می کند. او پیشنهاد عضویت در پست هیئت علمی را رد می کند. در عوض، به کره جنوبی باز می گردد تا رئیس تیم جرایم خشونت آمیز “واحد 2” شود. این تیم ر پایین ترین رتبه از نظر عملکرد و دستگیری دارد. هدف دونگ بانگ تبدیل تیم به یکی از بهترین تیم های کارآگاهی است…
خلاصه داستان: علی رغم اینکه “سان ها”، “جو وون” و “هه جون” از نظر بیولوژیکی بهم ارتباطی ندارند اما پیوند بسیار نزدیکی با هم دارند و با هم بزرگ شدند. با این حال، پس از رسیدن به بزرگسالی، سان ها و هه جون به دنبال خانواده های بیولوژیکی خود رفتند. آنها پس از ده سال دوباره یکدیگر را ملاقات می کنند…
خلاصه داستان: لی سون جه یک هنرپیشه با اعتبار و سابقه بازیگری طولانی است. او سر صحنه یک سریال درام درگیر حادثه ای می شود که در نتیجه آن، توسط مردم به عنوان یک قلدر مورد انتقاد قرار می گیرد. لی سون جه که از این وضعیت در شوک است به جزیره گئوجه پناه می برد. در آنجا با سگی به نام سوفی آشنا می شود که قبلا سگ پلیس بوده. یک روز، صدای واق واق سوفی برای لی سون جه شبیه زبان انسان می شود…